ترنم جانترنم جان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

❤براي قشنگترين زمزمه هستي؛ترنم❤

خانه اسباب بازي

  مامان جون قبل از عيد غدير به مشهد رفته بود ومن مجبور شدم مرخصي بگيرم و 4 روز متوالي باهم بوديم و تو لذت بردي؛ روز اول بردمت خانه اسباب بازي كه ببينم بدون من جايي مي ماني؛ با ذوق و شوق رفتي داخل، مربي آمد و خوراكي ات را هم از من گرفت و من نيم ساعت بيرون نشستم ولي بعد از نيم ساعت همين كه در باز شد و چشمت به من خورد آمدي بيرون و با اجبار مرا به داخل بردي، زياد از جو آنجا خوشم نيامد به جاي اين كه بازي كنيد همه يك جا نشسته بوديد و تمام وسايل بازي را از دسترس بچه ها خارج كرده بودند براي يادگاري چند تا عكس ازت انداختم و بعد با هم رفتيم پارك و كلي بازي كرديم. خوب نازنين من! اين هم اولين تجربه ات در خانه اسباب بازي وقتي كه ...
26 آذر 1391

سادات كوچولوي من

  همرنگ تمام آرزوهاي مني غارتگر قلب و جان، دنياي مني دور از تو نفس كشيدنم ممكن نيست من ماهي تشنه ام تو درياي مني     اين هم عيدي هاي ترنم جون در سال 1391 قربون امضاي قشنگت، عزيزم   ...
22 آذر 1391

هورا موفق شدم...

  هورا موفق شدم  از 9/6 /90 ديگر در خانه جيش نمي كني. گاهي وقتها من به بهانه سر زدن به ببري و موشي و خرسي و نقاشي كردن به دستشويي مي برمت و گاهي وقتها خودت مي گويي:« كمك،كمك مامان شلوارم را در بيارجيش دارم» بعد خودت مي روي دستشويي و مي گويي تو نيا و در را مي بندي بلافاصله مي گويي:« مامان بيا منو بشور» و وقتي مي آيم مي گويي:« خب مامان شادي اومد حالا جيش كن مامان، مامان شادي پيشته » و بعد از اتمام كارت مي گويي:« دست بزنيد بلاش ،َببري براش بستني مي خري؟ (ومن بايد برات صداي ببري را در بياورم و جوابت را دهم)، حالا كه جيش كردم مامان شاديمو ببل كنم...» ...
20 شهريور 1391

عكسهاي تولد دو سالگي

  تولدت مبارك گل پونه گل عزيز من يكي يه دونه همه ترانه هام پيشكش چشمات دلم مي خواد فقط از تو بخونه قشنگتر از همه در تاريخ 5/6/91 يك جمله لاتين به گنجينه كلامت اضافه كردي كه من كلي ذوق كردم؛ هپي بيرس شو شو شو ...
6 شهريور 1391

برنامه تولد

    امسال معني تولد را بيشتر از پارسال فهميدي، پارسال اجازه نمي دادي كلاه سرت كنم و بلد نبودي شمعت را فوت كني ولي خدا را شكر امسال كلاه سرت مي گذاري و فوت كردن را هم آموخته اي و شعر زير را هم مي خواني و مي رقصي و دست مي زني قشنگ شدي، گل شدي، شدي مثل عوسك عزيز من، گل من تولدت مبارك  تولدت مبارك، تولدت مبارك        بيا شمعاتو اوت كن تا صد سال زنده باشي   امسال هم تولدت در ماه رمضان بود. براي همين تصميم گرفتم كيك برايت سفارش بدهم و مثل پارسال به آتليه ببرمت كه متاسفانه عكاست مسافرت بود و به 3/6/91 موكول شد. به خاطر اينكه جديداً عاشق مصاحبه كردن شده اي ب...
1 شهريور 1391

تولدت مبارگ گل نازم

ماه آسماني من، فرشته مهرباني من! چه زيباست با تو بودن، چه زيباست با تو قد كشيدن و زيباتر از همه روزي است كه ترنمت در مدار ذهنم پيچيد و از آن روز ديوانه و عاشقي داري به نام مامان شادي دختر نازم، ترنم قشنگم ؛ دومين سالگرد تولدت مبارك   ...
1 شهريور 1391

آموزش براي دستشويي رفتن

    ٢ هفته توي مرداد ماه، ماماني تعطيلات تابستاني داشت كه فرصت خوبي بود براي با هم بودن و خيلي لذت برديم و توي اين مدت ماماني تلاش كرد قبل از تولد 2 سالگي ات تو را از پوشك بگيرد كه به صورت نيمه موفق به اتمام رسيد. از يك سال و 6 ماهگي كتاب مامان بيا جيش دارم را برايت گرفته بودم و تو تمام شعرهاي آن را حفظي و حتي مفهوم جيش كردن در دستشويي را فهميده اي ولي موقع اجرا به حرفها و قولهاي داده ات عمل نمي كني. دستشويي را با كلي بادكنك، برچسب، و جايزه و عروسك تزيين كردم و حتي رنگ انگشتي گرفتم و با هم در دستشويي نقاشي مي كرديم و از زبان ببر و خرس و موش با تو صحبت مي كردم و به تو جايزه مي دادم ولي با اين حال هنوز جيشت را ...
1 شهريور 1391

مرا ببخش...

فرشته  نازم! مرا ببخش وقتي كه صبحها چشمايت را باز مي كني و من را كنارت نمي بيني؛ بهانه ام را مي گيري و گريه مي كني مادر به فداي ستاره هاي پاك چشمهايت...  مرا ببخش به خاطر اين كه 8 ساعت از آغوش من دوري و فقط تلفني صداي همديگر را مي شنويم... مرا ببخش كه بعضي از وقتها تو در خواب نازي و من صبح زود بدخوابت مي كنم و به خانه ي مامان جون مي برمت... مرا ببخش كه بعضي از شبها خوابت نمي آيد ولي وقتي چشمهاي خسته مرا مي بيني چشمهايت را مي بندي و به زور مي خوابي... مرا ببخش كه بعضي روزها كه خيلي خسته ام و حوصله ندارم سرت داد مي زنم و فكر مي كنم كه نبايد بچگي كني ولي بلافاصله با نگاه معصومت&...
4 مرداد 1391