مرا ببخش...
فرشته نازم!
مرا ببخش وقتي كه صبحها چشمايت را باز مي كني و من را كنارت نمي بيني؛ بهانه ام را مي گيري و گريه مي كني مادر به فداي ستاره هاي پاك چشمهايت...
مرا ببخش به خاطر اين كه 8 ساعت از آغوش من دوري و فقط تلفني صداي همديگر را مي شنويم...
مرا ببخش كه بعضي از وقتها تو در خواب نازي و من صبح زود بدخوابت مي كنم و به خانه ي مامان جون مي برمت...
مرا ببخش كه بعضي از شبها خوابت نمي آيد ولي وقتي چشمهاي خسته مرا مي بيني چشمهايت را مي بندي و به زور مي خوابي...
مرا ببخش كه بعضي روزها كه خيلي خسته ام و حوصله ندارم سرت داد مي زنم و فكر مي كنم كه نبايد بچگي كني ولي بلافاصله با نگاه معصومت به خودم مي آيم و مي بوسمت و عذرخواهي مي كنم...
من هر كه باشم سواي مادر بودن تو ...انسانم، من نيز خطاها مي كنم
ببخش مرا و اجازه بده با تو بزرگ شوم...
مثل يه گنجشك كوچيك آروم بخواب مهربونم
چشماتو روي هم بذار من اينجا بيدار مي مونم
كابوس رو زندون مي كنم خواب بدرو مي سوزونم
حافظ خواب تو مي شم من و خداي خوب دل
چشماتو فردا مي بينم خوب بخوابي شبت بخير