بيقراري در مهد
هنوز با اين كه يك هفته از مهد رفتنت گذشته بيقراري و اسم مهد كه مياد غم عالم تو را فرا مي گيرد. شب كه ميشه مي گي: «مامان من امروز رفتم مهد، الان ديگه منو نمي بري مهد؟» و من مي گم:« الان كه شبه بايد بخوابي،صبح كه بشه بايد بروي مهد». فوراً اشك در چشمانت حلقه مي زند و بغض مي كني. هر صبح كه من يا بابا يا مامان جون تو را به مهد مي بريم با كلي گريه و التماس مواجه مي شويم و وقتي هم كه براي بردنت مي آييم انگار از قفس رها شدي و همش چشمان زيبايت قرمز و باراني است. تنها مزيت مهد رفتنت اين است كه خوابت تنظيم شده است ، شبها ساعت 10 الي 5/10 مي خوابي و صبح ساعت 8 بيدار مي شوي ولي بهانه گير شده اي و وابستگي ات به من دو ب...
نویسنده :
مامان شادي
14:11