كارمند كوچولوي مامان(1)
١٨/٣/٩٢ كارمند كوچولو در اداره مامان
و اين هم دخملك زخمي من، كه در حياط دانشگاه حرف مرا گوش نكرد و زمين خورد و پوست پايش خراشيده شد و كلي گريه كرد و گفت:« ماماني برام اسپند دود كن» و خوابش برد و تا مسير خانه خوابيد و ازبس شيرين زباني و بدو بدو كرده بود حسابي خسته شده بود.
و شب هنگام، تصميم گرفت كه ديگر اداره نيايد و پيش مامان جون بماند.
گل قشنگم! برايت آرزومندم روزي در لباس فوق تخصص دكتري ببينمت نه كارمندي
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی