ترنم جانترنم جان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

❤براي قشنگترين زمزمه هستي؛ترنم❤

دلم براي آغوشت تنگ شده...

1391/4/25 13:34
نویسنده : مامان شادي
1,795 بازدید
اشتراک گذاری

فرشته كوچك آرزوهايم!

نمي دانم چرا اين قدر عجيب به من وابسته شده اي به طوري كه هرروز صبح با ديدن جاي خالي من شروع به گريه مي كني و مي گويي :« مامان شاديم كوش؟ مامان شاديم رفت؟ مامان شاديمو مي خوام، اين بالشتشه، نخوابيد روش، مامان شادي بيا بخوابيم» و تا  دو ساعت بعد از بيدار شدنت مدام بهانه ام را مي گيري و وقتي از سركار به خانه مي آيم چندين بار حدود 5 دقيقه دستانت را دور گردنم مي آويزي بويم مي كني و مرا مي بوسي و آن قدر فشارم مي دهي كه انگار سالهاست از تو دورم و حتي تا آشپزخانه كه مي روم دنبالم مي گردي كه مبادا تنهايت بگذارم و مدام مي گويي: «مامان شاديمو ديس دارم» و جالب اينجاست كه كارهايت را هم برايم تعريف مي كني و مي گويي:« تو خونه اي اي كردم ،مامان شادي كوش؟ مامان شادي كوش؟» رفتن به سركار و ديدن جاي خالي ام برايت كابوسي شده است. مرا ببخش خودم هم از اين وضعيت اصلاً راضي نيستم و حتي بعضي روزها مثل امروز دلم براي آغوشت تنگ مي شود و  پشت ميزم شروع به گريه كردن مي كنم. قبلاً برايت گفته ام چاره اي نيست، روزي خود اين را مي فهمي. 

 عزيز مادر! 

وابستگي ات را مثل نخي به پايم بسته اي و مرا مثل بادبادكهاي سرگردان دنبال خود مي كشاني به طوري كه از بعضي تصميم هاي سرنوشت ساز زندگيم دست كشيده ام و با تو بودن را انتخاب كرده ام.

 

چشمهايم را مي بندم

زمان را متوقف مي كنم

 مسافتها را از بين مي برم و تو را در آغوش مي گيرم

 دلم براي در آغوش گرفتنت تنگ شده است

در آغوشت كه مي گيرم

 آن قدر آرام مي شوم

كه حتي فراموش ميكنم بايد نفس بكشم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)