ترنم جانترنم جان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

❤براي قشنگترين زمزمه هستي؛ترنم❤

شيرين زباني هايت منو كشته...

1391/3/27 14:21
نویسنده : مامان شادي
636 بازدید
اشتراک گذاری

 

بوی بهشت می شنوم از صدای تو              نازک تر از گل است گل گونه های تو

ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من                ای بوی هرچه گل نفس آشنای تو

گل نازم!

قربونت برم كه 15 تا شعر (به صورت نيمه تمام)بلدي و مي توني تا شماره 8 بشماري؛ حدوداً 2 هفته مي باشد كه مفهوم بله و نه را فهميده اي. وقتي مرخصي مي گيرم و كنارت مي مانم و در آخر روز ازت مي پرسم«بهت خوش گذشت مامان پيشت بود؟»جواب مي دهي «آيه» - مامان فردا بره اداره؟» مي گي:« نه، نه،نه» و از صبح چندين مرتبه به من مي گويي: « اَيام» تامن به تو بگويم :« سلام به روي ...به چشمون ...» و تو پاسخ مي دهي:« ماهت- سياهت» و از اين بيت خوشت مي آيد. تکه کلام همه را یاد گرفته ای و می گویی:« بابایی بهم می گه جونی جونی، دایی جان می گه طوطی، مامانی می گه عزیزم، مامان جون می گه گلی ، بابا جون می گه جانم، عمو می گه موش موشی» 

 چيزي كه باعث شد من به وجد بيام و امروز براي نگارش بيام تو وبلاگت اين بود كه ديروز ( 8/3/91 ) تو خيلي خسته شده بودي( بازي، رفتن به پارك با دايي جان، رفتن به زيارت و خوردن بستني با دايي و دوستش) و خوابت گرفته بود و نق مي زدي و من هم تلاش مي كردم تو ديرتر بخوابي تا دوباره بيدار نشوي و بي خوابي به سرت نزند، سرت را گذاشتي روي پاي من كه بخوابي، تو را در آغوش گرفتم و بردم در اتاق خواب مامان جون و تشك و بالشتت را زيرت انداختم از آنجا كه تو عاشق تشك و بالشتت هستي چشمانت را باز كردي و با آرامش تمام گفتي:«آخيش؛ اَسته ام» و چندين بار اين جمله را تكرار كردي . مي خواستم بخورمت شيرين زبانم !  خواب از سرت پريد و باهم كمي بازي كرديم  و شروع كردي به خواندن و ريتم نوازي «دَدََدَدَ جيه جيه، مَ مَ»( كي از همه خوشگل تره، من من)  كمي شام خوردي و در جايت دراز كشيدي و گفتي مامان:« ني ني» يعني با گوشيت برايم ني ني بگذار، من برايت آهنگ لالايي گذاشتم و تو هم شروع كردي با صداي بلند به خواندن؛ «گنجیشك لالا، سنجاب يالا، آمَ بُبايه، مهتاب لالا، یالالالایی، یالالالایی،یالالالایی،یالالالایی،گل زود خوابید مثل همیشه،قوقاقه ساکدخوابیده بیشه،یالالالایی، یالالالایی،یالالالایی،یالالالایی » بعد از چند دقيقه خوابيدي.

در خانه خودمان گوشي را بر مي داري و مي گويي:« اَيو مامان جون، چطوري؟ اَيو بيا خونمون» و سپس به بابا مي گويي:«بيم پيش مامان جون»

وقتي براي صبحانه به بابا مي گم برو نان بخر تو هم بلافاصله مي گويي:« بابايي، ماسعود، پاشو نون بخر بخويم»

دیگر جملاتی که در این ماه یاد گرفته ای؛

بلد نیستم/ گشنمه/تشنمه/ بچه رو ببر پارک تاب تاب سرسر/ باد انداخت (بادکنکم را انداختم)/ برو اونجا خُب( موقع قايم موشك بازي)/بسنی بده بخویم/ بَبر بدجنس ناقلا/ الان سُرسُر داغه بابا بياد بعداً ميريم خب، خب!/ مامان بخواب/ خوشگلم بخواب/نخور عزيزم

فرشته کوچولو!

خدا را شكر زود صحبت كردي و هم اكنون چندين جمله را باهم مي گويي، شعر مي خواني و هر چيزي كه را مي خواهي از صحبت كردن و اشاراتت متوجه مي شوم. استعداد زيادي در موسيقي، گرفتن ريتم،حفظ كردن شعر و رقصیدن داري،بابايي مي خواد برات يك گيتار كوچك بخرد تا باهم بنوازيد.  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامانیه آرمیتا
16 خرداد 91 14:22
سلام عزیزم ممنون که به ماسرزدین . وبلاگ قشنگی دارین وهمینطورترنم نازی . همیشه شادوسلامت باشید
مامان خورشيد
17 خرداد 91 15:23
واي چه زبون شيريني. دوباره رفتم به خاطرات تازه حرف زدن هاي خورشيد. دخترا خيلي شيرين زبونن. ترنم كه ديگه نگو.


متشكرم
مامان ترنم کوچولو
20 خرداد 91 10:32
ماشالله دختر شیرین زبون