حرفهاي شيرين تر از عسل(2)
ترنم در حال خوردن شربت آلبالو
بابا:« ترنم به من هم مي دهي؟»
ترنم:« نه، اين خيلي بدمزه است، دارويه»
بابا كمي با مامان بلند صحبت كرد
ترنم:« باباي بد، چرا مامان چشم آهويي منو دعوا مي كني؟چرا بهش چيزي مي گي؟»
آمدن دوست بابا با خانمش براي شب نشيني
ترنم بعد از خواندن ترانه ها و شيرين زباني اش در حالي كه خوابش مي آمد
«مامان، اينا برن خونشون»
مامان:« اينا ميهمانمان هستند»
ترنم« نه...، حرف مي زنن نمي ذارن بخوابم، برن خونشون»
مامان و قيافه خجالت زده اش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی