ترنم جانترنم جان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

❤براي قشنگترين زمزمه هستي؛ترنم❤

حرفهاي شيرين تر از عسل(1)

1392/3/26 15:10
نویسنده : مامان شادي
312 بازدید
اشتراک گذاری

در خانه مامان جون را باز مي كني و ميروي توي راهرو.  

خاله:« ترنم بيا تو، دزد مي بردت»

ترنم: «نه، مواظبم» (2 سال و 9ماه و 27 روزگي) 

------

 رفتيم مولودي مادر شوهر خاله، پيرزني را ديدي.

با تعجب پرسيدي:« چرا اين خانومه اين شكلي نشسته؟»

مامان:« پاش درد مي كنه و به خاطر همين روي پشتي نشسته»

ترنم: « آخي دستاشو، رفته حموم دستاش پير شده» (2 سال و 9ماه و 27 روزگي) 

-----

مشغول بازي با هم 

ترنم: « من ديگه از دست تو خسته شدم، همش منو تنها مي ذاري و ميري اداره، دلم برات تنگ مي شه »

مامان:« من كه 4 روز پيشت بودم»

انگشتهاي هر دو دستت را نشانم ميدي و مي گي:« 5 تا پيشم بمون»

مامان:« 5 سال؟»

ترنم: « نه،  5 تا 5تا پيشم بمون»

يعني روزهاي زيادي پيشم بمون و فكر مي كني 2 تا 5 تا خيلي زياد است.

و عذاب وجدان گرفتن مامان  به خاطر سر كار رفتن و تنها گذاشتن تو... (2 سال و 9ماه و 27 روزگي) 

--- 

 تلفن زنگ مي خورد.

مامان:«ترنم بيا با مامان جون حرف بزن»

ترنم: « نه ، دستم بنده...»

---

مشغول بازي با وسايل آشپزخانه

ترنم: « مامان شادي الان نيا، من كار دارم بذار كارم تموم بشه بعداً بيا، مي خوام خورشت فسنجون بپزم، آفرين مامان شادي»

---

صحبت كردن با تلفن در تخيل( آن قدر واقعي كه واقعا فكر مي كنم كسي پشت خط است)

الو سلام،خوبين، خانواده محترم خوبن؟ الحمدالله شكر خدا، سلامت باشيد. به خانواده سلام برسونيد. كاري ندارين؟ خدافظ

 

 

از 2 سال و 9 ماه و 27 روزگي حس مي كنم حرف زدنت تغيير كرده است. به طوري كه آدم را به تفكر وا مي داري. حرف حساب،جواب نداره كه ميگن همين است. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان نادیا و نلیا
27 خرداد 92 18:47
آخی نازیییی دخملی شیرین زبون..... ما هم آپیم زودی بیاین
مامان خورشيد
29 خرداد 92 15:07
جانم بعد نمي خوريش؟ ببوسش. كيفش نوش جونت.