ترنم جانترنم جان، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

❤براي قشنگترين زمزمه هستي؛ترنم❤

بازديد از مهد يكتا

1392/6/9 11:18
نویسنده : مامان شادي
520 بازدید
اشتراک گذاری

اين ششمين مهدي است كه با هم بازديد مي كنيم. تمام پنج مهدي كه بازديد كرديم از منزل مامان جون دور بودند و مامان جون هم تنبليش مي شد تو را ببرد و هم دلش نمي آمد. دوتاي آنها با اين كه از لحاظ آموزشي مهدهاي خوبي بودند ولي بخاطر اين كه بچه ها را با آب سرد مي شستند مقبول واقع نيفتاد و فعلاً براي من درست نگهداري و سلامتي تو مهمتر از آموزش است چون شكر خدا از لحاظ آموزشي مشكلي نداري تا عدد 15 را مي شماري، رنگها را بلدي، 15 كلمه انگليسي را مي داني، تفاوت و تشابه را تشخيص مي دهي، كوچكتر، بزرگتر، جهتها، فصلها را ياد گرفته اي، حدود 30 تا شعر حفظي، صلوات، سوره تو حيد و نيمي از دعاي فرج را مي خواني. رنگ آميزي را با دقت انجام مي دهي، نقاشي ات هم از ابتدا خوب بوده است و در حال حاضر، آدمك، خانه، حوض پر از ماهي، كوه، خورشيد، ماه، ابر، گربه، بادكنك، گل، برگ، توپ، تاب، سرسره، الاكلنگ را مي كشي. در گير و دار پيدا كردن مهد نزديكتري بودم تا اين كه مامان جون تراكتي به من داد كه آدرس و شماره مهدي بود به نام يكتا كه 4 تا كوچه بالاتر از خانه امان قرار داشت. روزپنج شنبه با هم به بازديد مهد رفتيم و تو با خوشحالي كيفت را روي پشت انداختي و با هم روانه شديم. مهد تازه تاسيسي بود و ساختمان تميزي داشت، مديرش هم خانم خوب و خوش برخوردي بود. و دستشويي اش هم آب گرم داشت (نكته اي كه در هر مهدي مورد توجه من بود) و حالا مانده تصميم با مامان جون كه شيفت صبح بياورد يا شيفت ظهر، چون زماني كه من سوار سرويش مي شوم هيچ مهدي باز نيست و بابايي هم هفته اي دور روز مي تواند تو را به مهد ببرد و 3 روز بلاتكليفي. اينجاست كه مثل هميشه به كمك مامان جون مهربانت نياز داريم.

 

محو بازي شده بودي و ديگر نمي خواستي به خانه بيايي. خداكند همين طور هم در مهد بماني و بيقراري نكني.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)