ترنم جانترنم جان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

❤براي قشنگترين زمزمه هستي؛ترنم❤

يك روز مياد كه...

1392/3/25 10:06
نویسنده : مامان شادي
445 بازدید
اشتراک گذاری

يك روز مياد كه دخترك سه چرخه سوارت، يكي از چرخهايش را كم كند و با دو چرخه اش به پيست دوچرخه سواري رود.

 

 

يك روز مياد كه دخملك عاشق طبيعت، كه هميشه مراقب بدو بدو كردنش در پارك بودي با اجازه تو با دوستانش به پيك نيك رود. 

 

 

يك روز مياد كه دخترك با مزه ات، كه روزي شيرين كاري زياد مي كرد و همه را مي خنداند خودش از قيافه اش خنده اش بگيرد و قربون صدقه خودش رود.  

 

 

يك روز مياد كه دخترك مو سيقي داني كه گيتار پدر از دستش در امان نبود، پيانيست بزرگي شود و همراه پدر بنوازد. 

 

 

يك روز مياد كه دخترك مهربانت، به جاي آب بازي كردن و خيس كردن لباسهايش، در يك چشم به هم زدن تمام ظرفها را بشويد و خانه ات را مرتب كند تا وقتي از سر كار مي آيي به استراحت بپردازي. 

 

 

يك روز مي ياد كه وروجك با هوشت، به جاي خط خطي كردن و پاره كردن دفتر نقاشي پررنگ و لعابش، معادلات رياضي حل بكنه.

 

 

 

يك روز مي ياد كه دخملك بازيگوشت، به جاي بپربپر روي تختت ... بشينه جلوي لپ تاپش و ايميلهايش را چك كنه.

 

 

يك روز مي ياد كه شيطونكت، كه  هيچ وقت نتوانستي زودتر از او بخوابي و همش از سرو كولت بالا مي رود، سكوت كند و بگذارد تو با آرامش كامل ساعتي از روز را بخوابي.

 

 

 

يك روز مياد كه دخملك كتابخونت به جاي كتابهاي تاتي، ني ني كوچولو و ... داستانهاي چند صد صفحه اي بخونه و تا چشم تو رو دور ببينه روي تختش دراز بكشه و تند تند رمانهاي عاشقانه ورق بزنه.

 

 

 

يك روز مياد كه عسل خانومت به جاي پرت كردن گل سرها و به هم ريختن موهايش، ساعتها جلوي آيينه براي درست كردن موها و آرايش كردنش وقت بذاره و تو بهش اعتراض كني.

 

 

 

 يك روز مياد كه به جاي ديدن گريه هاي اعتراض آميز دخملك و نق نق هاي الكي، خوش اخلاق ترين دختري مي شود كه همه حسرتش را بخورند.

 

 

يك روز مياد كه دختر با سليقه ات، به جاي شكستن دسته هاي عينك آفتابي اش، گرون ترين عينك ماركدار آفتابي را به پدرش سفارش دهد و با احتياط آن را روي بيني اش جا به جا كند .

 

 

يك روز مياد كه دختر خوش تيپت، حسابي خسته ات كند و كل مغازه ها را براي خريد لباس مورد دلخواهش از پا در آورد .

 

 

 

 يك روز مياد كه مي بيني عزيز دلت، پشت رول و بي توجه به وحشت تو از سرعت زيادش، داره به موزيك مورد علاقه اش گوش مي كنه.

 

 

 

يك روز مياد كه به جاي خنديدن به شيرين زبوني ها و تكه كلامهاي قشنگش، با هم به لطيفه هاي جديد و اس ام اس هاي موبايلش مي خنديم.

 

 

يك روز مياد كه درست مثل حالا، نه شايد هم خيلي بيشتر از حالا، دلم براي اون شيطونك بازيگوش نوپا كه تازه تاتي تاتي كردن و قان قان كردن رو ياد گرفته و خرابكاريهاي منحصر به فردش با اون بوي مخصوص زير گلويش، موهاي هميشه آشفته اش و صداي قدمهاي پر سرو صدا و مصمش كه مثل يك جوجه اردك فضول همه جا تعقيبت مي كنه يك دنيا تنگ شده باشه...

من از حالا به اندازه هر روز دلم تنگ شده... 

  

   

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

رها
26 خرداد 92 14:20
عالـــــــــــــــــــــــی
دلم واسه کل زندگی تنگ شد
واسه هر چیز خوبی که الان قدرش و نمیدونیم تنگ شد
دلم واسه مامانم که الان هست و بچه ای که هنوز نیست
دلم واسه لحظه های خودمم تنگ شد

دوست من
دخترکت که مااهه ماشا...
امیدوارم که همیشه شاد باشه و هر لحظه ی بزرگ شدن زندگیش ، قدر مادر فهمیده و با گذشت خودش و بدونه

موفق باشین همیشه


ممنون
ندا مامان آیدا
27 خرداد 92 11:00
وای خدا کوچولوییهاش چقدر گِرد و خوردنی بوده


ممنون