نمايشگاه كتاب 1393
اين اولين نمايشگاهي است كه به اتفاق عمه مژده و بچه هايش بردمت.اولش سرشار از انرژي بودي در غرفه اي نقاشي كشيدي و بر خلاف نقاشي هاي هميشگيت زياد جالب نكشيدي و همش به دست بچه ها نگاه مي كردي و حواست به آنها بود.بعد از گشتن در غرفه هاي نمايشگاه خسته شدي و همش مي گفتي بغلم كن و ديگه در هيچ غرفه اي نقاشي نكشيدي و حتي شعر هم نمي خواندي و فقط دوست داشتي برويم. اين هم از عكسهاي آن روز
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی