ترنم جانترنم جان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

❤براي قشنگترين زمزمه هستي؛ترنم❤

عوض کردن مهد کودک

عروسک مامان از 7 مهر ماه دیگه میاد مهد اداره. با اینکه صبحها  کمی سختش است از خواب بیدارشه و من هم سختم است که ببرمش و مسیرمون هم دوره ولی آرامش عجیبی داره و این برام مهمترین چیزه که به تمام سختی های دنیا می ارزه و از همه بهتر مربیشه که علاوه بر اینکه شاگرد من است خیلی مربی مهربان و باوجدانی است.ترنم جونم خیلی مهدش را دوست دارد و خیلی شعرهای قشنگی یاد گرفته است. ...
25 مهر 1393

اولین سینما

رفتنت به سینما برای اولین بار در سن 4 سال و 1 ماه و 5 روزگی و فیلم شهر موشها 2 بود. در اواسط فیلم کمی خسته شدی و با صندلیت کمی بازی کردی و سپس جذب فیلم شدی و تا آخرش را نگاه کردی و خیلی خیلی خوشت آمد و هنوز هم می گویی :« بریم شهر موشها را ببینیم»  ...
5 مهر 1393

تلاش مجدد برای به مهدکودک رفتن

دختر ناز من یک هفته است که با عوض کردن مهد کودکش (که پارسال از یک ماه 10 روز رفت و همش گریه و بی تابی می کرد ) خدا را شکر بدون گریه به مهد می رود و فقط بعضی روزها می گوید:« مامان عجیب دلم هواتو کرده داشتم تو مهد کودک بغض می کردم» و دوست داری فقط من دنبالت بیایم و وقتی هم که زود به دنبالت می آیم خیلی خیلی خوشحال می شوی و همش دستهای مرا می بوسی و برایم شعر می سرایی. اولش خواستم دو شیفت ثبت نامت کنم که با اعتراض باباجون روبرو شدم و قرار شد فعلا یک شیفت بروی و بابا و بابا جون زحمت رفت و برگشتت را می کشند چون همش می گی:«چرا مامان بچه ها زود میان دنبالشون تو دیر میای؟» من هم 3 روز قبل از مهر ماه مرخصی گرفتم...
5 مهر 1393

جشن تولد

پنج شنبه 30/5/93 عمه زهرا و دختر عمه ام زهره جان، مامان جون و خاله حميده را براي شام دعوت كردم. چون از قبل آتليه برده بودمت و تولدمان را با هم  جشن گرفته بوديم( به خاطر 4 روز اختلاف) تصميم نداشتم امسال برايت جشن تولد بگيرم ولي به خاطر اصرار و ذوق و شوقت، برايت كيكي خريدم تا خاطره اي باشد در ذهن پاك و معصومت.  اين هم پيراهن قشنگي كه خاله حميده كادو آورده است و بقيه كادوها در دفتر خاطراتت ثبت شده است. دست همگي درد نكند. ...
31 مرداد 1393

تولدت مبارك

شاپركم! بالهای نازت را بگشای و بر صحنه ی روزگارمان برقص و بچرخ و دامن کهکشانیت را به سبکبالی پروانه ای که در میان گلها می رقصد بر چشم های عاشقمان بکش، که هیچ چیز چشم نوازتر از پایکوبی شادمانی تو در اتصال لحظه ها نیست. با موسیقی زندگی که برایت نواخته می شود شاد و رها در میان بارانی از پروانه برقص و بخند كه لبخندت نبض زندگی من است. چهار سالگیت لبریز از طنازی و شادماني باد   ...
26 مرداد 1393

تولد مامان شادي

گل قشنگم! خيلي خوشحالم كه شب تولد من انگار شب تولد تو بود. وقتي تو شمع را فوت مي كني، وقتي برام رقص چاقو مي كني و سپس كيكم را مي بري  و لبخند مي زني قندهاي عالم در دلم آب مي شود. لبخند قشنگ و بوسه هاي شيرينت مي شود بهترين هديه تولدم  ...
23 مرداد 1393